مشاغل ديگر سردار نورعلي شوشتري



با خريد اينترنتي آلبوم جديد شجريان ضمن حمايت از او اعتراضمان را به تماميت خواهان نشان دهيم

شما با ثبت نام در اين سايت مي توانيد اقدام به خريد آلبوم جديد استاد شجريان (رندان مست) نماييد. شايد اين آلبوم از طريق اينترنت به صورت غيرقانوني قابل دانلود باشد. اما بياييد يک بار هم شده با خريد نسخه اصل به اين هنرمند مردمي کشورمان کمک کنيم. اگر به موسيقي سنتي علاقه اي نداريد، باز هم با خريد اين آلبوم آن را به عنوان سندي در راه جنبش سبزتان براي آينده نگاه داريد. اين کمترين و کوچک ترين کاريست که مي توان در قبال همراهي استاد کرد. شما با اتمام مراحل خريد از اين سايت مي توانيد مبلغ را هنگام تحويل کالا بپردازيد و چنانچه مايل باشيد امکان پرداخت از طريق کارت هاي عضو شتاب هم ممکن است. همين حالا کليک کنيد.

پاسخ به آقاي محمد رضا سرشار (رضا رهگذر)

جناب آقاي سرشار مطلب شما در انتقاد از آقاي شجريان را خواندم.
در پاسخ به نوشته تان ذکر چند نکته را لازم مي دانم
در ايران کمتر کسي است که استاد شجريان را نشناسد، يا دست کم نامش را نشنيده باشد. بر خلاف شما که تا همين امروز که نوشته تان را مي خواندم گويي اولين بار بود اين نام را مي شنيدم (البته هيچ کدام از اينها عيب و يا حسن به شمار نمي آيند). اما محبوبيت استاد شجريان را از همينجا مي توانيد دريابيد که انتقاد شما نسبت به ايشان قباي شهرتي هم براي شما دوخته آورده و سيل بازديدکنندگان اينترنتي را پيش از خواندن نوشته شما، روانه صفحه اي نموده است که پاسخ نوشته شما را در خود دارد. آيا تا بحال به اين انديشيده ايد که چرا استاد شجريان اين گونه در دل مردم جاي دارد؟
بر سر در وبسايت شما جمله اي از آقاي خامنه اي در تمجيد از شما خودنمايي مي کند. خوشبختانه همين جمله و خوشامد شما از آن، فهم بسياري از مطالب را آسان مي کند. از جمله فهم اين موضوع، که چرا شما در زمره منتقدين آقاي شجريان در آمده ايد. در واقع يکي از دلايل محبوبيت استاد شجريان همين است که هيچ گاه امثال آقاي خامنه اي از ايشان تمجيد نکرده اند، آنگونه که از شما کرده اند.
تفاوت استاد شجريان با امثال شما و مرادتان آقاي خامنه اي در اين است که مردم تنها با شنيدن صداي داوودي ايشان شيفته اش مي شوند، اما براي اينکه کسي شيفته ولي فقيه شما شود بايد مانند آقاي عطريانفر دوماهي در انفرادي زندان اوين به سر کند تا اعلام کند با زاويه گرفتن از ولايت فقيه دچار نفاق شديم و شما هم باور کنيد.
شما گفته ايد:
" 1.در رژیم منحط پهلوی -با آن همه جنایات و خیانتها در حق ملت ایران -چه شد که شاهد انتقاد و اعتراض آقای شجریان به رادیو تلویزیون شاهنشاهی از سوی وی و دستور قطع پخش ترانه هایش از آن نبودیم که هیچ ،به عکس در اکثر آن سالها نامبرده در خدمت آن رسانه فاسد باقی ماند؟ آقای شجریان برای آن سکوت و بی عملی طولانی تاسفبار خود در آن دوران ذلتبار خفقان و سرکوب وحقارت ملی توسط بیگانگان ،و در مقابل ،این موضعگیریهای -خواه ناخواه - همسو با عناصر واهداف دشمنان داخلی و خارجی نظام و انقلاب ، چه پاسخ و توجیهی برای ملت بزرگ انقلابی ایران دارد؟"
شما پيش از همه چيز بايد ثابت کنيد که راديو تلويزيون شاهنشاهي فاسد بوده يا اگر هم بوده فاسدتر از راديو تلويزيون جمهوري اسلامي بوده. آيا فساد تنها در نمايش زن بي حجاب و فيلم و سريال هاي بي مايه است يا خبر و تحليل هاي سرتاسر دروغ و استفاده از بودجه ملي (که من و امثال من هم در آن سهيم هستيم و يقين بدانيد تعدادمان از شما بيشتر است) براي قبولاندن اين دروغ ها به مردم فساد نيست. آيا استفاده از سهم ما براي تبليغ آنچه به آن باور نداريم فساد نيست. آيا توهين هاي بي پايان صداوسيما به شعور و درک مردم فسادنيست.
شما نوشته ايد:
" 3.چرا عده ای از اصحاب رسانه ، قضیه به این سادگی را این قدر بزرگ می کنند و در حقیقت احساسات و تعلق خاطر شخصی خود را نسبت به این خواننده ، به کل جامعه تسری می دهند و می کوشند چنین القا کنند که با پخش نشدن همین معدود آثار آقای شجریان از صدا وسیما ی جمهوری اسلامی ایران ،گویی فاجعه ای رخ خواهد و نکثی عظیم در ارکان این رسانه فراگیر پدید خواهد آمد؟!حال آنکه این گونه نیست.افرادی به مراتب نامدارتر و محبوب تر از این خواننده از این رسانه وبعضا حتی کشور رفته اند یا صدا و سیما راسا از پخش برنامه آنان خودداری کرده است و هیچ اتفاقی نیفتاده است. به عکس ،آن که در این میان ضرر کرده است ،آن هنر پیشگان بوده اند.
در حقیقت صدا وسیمای جمهوری اسلامی ایران ،به آن دلیل که یک رسانه ملی -آن هم متعلق به یک نظام انقلابی و اسلامی عزتمند همچون نظام جمهوری اسلامی - است رسانه ای است که همکاری با آن و انتشار اثری از کسی در آن ،مایه افتخار کسی است که با آن همکاری می کند یا اثرش از طریق آن انتشار می یابد ؛نه بالعکس.حال اگر شخصی -به هر دلیل - می خواهد خود را از این افتخار محروم کند ،دیگران چرا باید بر این امر اصرار ورزند؟!"
حال شما به اين پرسش جواب دهيد که چرا صداوسيماي شما علي رغم درخواست آقاي شجريان، بر پخش آثار ايشان پافشاري مي کند. شما موضوع را خوب نفهميده ايد؟ گويي شما فراموش کرده ايد که مردمي هم در ميان هستند. و اين مردم هستند که بايد از اين رسانه و برنامه هايش سود ببرند، نه اينکه رسانه اي از هنرمندي. بله هرکس ديگر هم از اين رسانه برود براي رسانه هيچ اتفاقي نمي افتد، اما براي مردم چرا. شيوه استدلال شما در اين مورد نمونه ايست از نگاه شما و همفکران ولايت مدارتان به مسايل مختلف که در ‌آن هيچ جايگاهي براي مردم قائل نيستيد و همه جا و همه چيز از جمله صدا و سيما را ملک پدري خود مي دانيد که هرکه را خواستيد بخوانيد و هرکه را نخواستيد برانيد.
تلاش مذبوحانه صدا وسيما براي کپي برداري از ربناي شجريان با همان ضرب آهنگ با صداهايي که هيچ کدام نفوذ و قدرت صداي استاد را ندارند، نشانگر اين واقعيت است که صداوسيما به اين سادگي نمي تواند ربناي تاريخي شجريان را حذف کند و به قول شما هيچ اتفاقي نيافتد.
شما نوشته ايد:
" 4.مهارت و توانایی حرفه ای مقوله ای است و جذابیت وجنس صدا و مقبولیت عام یافتن آن مقوله ای دیگر.جنس صدای آقای شجریان ،دست کم برای امثال من -به عنوان یک مخاطب دلی موسیقی؛که البته در این زمینه بی تجربه هم نیست - هرگز جاذبه و برجستگی خاصی نداشته است و ندارد.و تا آنجا که اطلاع دارم ،امثال من هم ،کم نیستند.ضمن آنکه اگر این نیز نمی بود ،برای قاطبه مردم انقلابی متدین ما ،صرف هنر برای هنر و آواز برای آواز ،ارزشی ندارد .بلکه آنان ،به هنری ارج می گذارند که در جهت بسط و تعمیق ارزشهای متعالی اسلامی - انقلابی در جامعه باشد. و طبق یک اصل بدیهی ، هنرمندی که شخصا نخواهد هنرش در این سمت و سو مورد استفاده قرار گیرد ،خود و اثرش ،خود به خود از این دایره خارج است.لذا همان به که در مسیری که صاحبش دوست دارد مورد استفاده قرارگیرد."
من هم خيلي ها را مي شناسم که به سبک آواز استاد و يا حتي موسيقي سنتي علاقه اي ندارند اما استاد را دوست دارند و برايش احترام قائلند، فقط به اين دليل که او را مردي از جنس مردم مي دانند که حاضر نيست هنرش را در جهت تحکيم استبداد ديني (همان که شما ارزشهاي متعالي اسلامي-انقلابي مي گوييد) تباه کند. شنيدن اين نکته که جنس صداي استاد هم براي شما جاذبه ندارد، خود بسي مايه خرسنديست.
شما نوشته ايد:
" 5.سیاست یک بام و دو هوای پخش صدای فرزند (همایون شجریان ) -که به هر حال فردی نوخاسته در این عرصه است و نیازمند پخش صدایش از رسانه ای پر نفوذ همچون صدا و سیما ،برای شناخته شدن و کسب شهرت در میان توده مردم است - و مخالفت با پخش صدای خود ،که این مراحل را پشت سر گذاشته است ، از سوی این خواننده قدیمی ،بیانگر نگاه ابزاری او به این رسانه است. به عبارت دیگر ،چیزی که در این میان ظاهرااصلا مطرح نیست ،مردم اند.چنین مردمی چرا باید نسبت به چنین هنرمندی احساس تعلق خاطر کنند؟ا !)"
اين گونه قضاوت شما هم ناشي از نگاه قيم مابانه شما جماعت ولايت مدار است. شما که خامنه اي را پدر همه ملت مي دانيد و از همه ملت توقع آن داريد که فرمانبردار اين پدر جائر و ستمگر باشند، هيچ گاه اين فکر در ذهن بسته تان راه نيافته که هر انسان بالغي حق دارد مختار و مستقل باشد. از اين رو از استاد توقع داريد همچون شما براي همايون هم تصميم بگيرد و تعيين تکليف کند. شايد تصور اين نکته برايتان سخت باشد که هر انساني مي تواند براي خودش تصميم بگيرد.

يادتان باشد چپقتان را کجا گذاشته ايد

از زماني که داستان اميرکبير و ناصرالدين شاه و آن سرانجام غم انگيزش را شنيدم و خواندم و در سريال تلويزيوني اش ديدم، هميشه اين سوال برايم مطرح بوده که چگونه ناصرالدين شاه نمي توانسته دريابد که هيچ کس به اندازه اميرکبير دلسوز او و ايران نيست. شايد بيش از بيست سال عمر و تجربه مي بايست که با صرف آن و تفکر در شيوه ي حکومت داري شما، تا حدودي دريابم چرا ناصرالدين شاه آن تصميم را گرفت.
جناب آقاي خامنه اي! من نمي خواهم بگويم که خاتمي اميرکبير بود، يا ميرحسين موسوي مي توانست اميرکبير باشد. اما به يقين مي توانم بگويم که شما ناصرالدين شاه و بنا به ملاحظاتي بدتر از او هستيد. شما حتي به گفته خود نيز وفادار نبوديد، آن روزي که رايِ به ظاهر مخفي خود را به نام ناطق نوري در صندوق مي انداختيد، گفتيد که هيچ رييس جمهوري براي شما هاشمي رفسنجاني نمي شود. اما آن شبي که چوپان دروغگويتان ريختن آبروي هاشمي رفسنجاني را وسيله فريب بعضي گوسفند صفتان جامعه قرار داده بود، دم برنياورديد و حتي روزي که در خطبه هاي نماز جمعه از او اعاده حيثيت مي کرديد باز هم انگار که از چند جمله اي که در اين باب گفته ايد در عذاب باشيد، طاقت نياورده چوپان دروغگو را نيزديکتر به افکار خود خوانديد. (شايد اين هم از بخت و اقبال انسان محافظه کاري چون هاشمي بود که بي آنکه هزينه هاي سنگين برائت از شما را پذيرفته و بپردازد، شما خود آن را در دامنش انداختيد.)
آقاي خامنه اي! شما هم به همان اندازه که محمدرضا شاه در درک اين واقعيت که هيچ نخست وزيري نمي تواند برايش از مصدق بهتر باشد عاجز بود، از درک اين واقعيت که خاتمي و موسوي مي توانستند به دوام حکومت شما کمک کنند عاجزيد.
آقاي خامنه اي! شما در هر پيشامد اسفناکي که بر ما و جامعه ما رفته، با موضع گيري هايتان امکان روشن شدن ابعاد واقعي ماجرا را ناممکن ساخته ايد. چند مثال عرض مي کنم (البته براي خوانندگان، چرا که شما خودتان بهتر خودتان را مي شناسيد):
لباس شخصي ها!
از همان اولين روزهاي اعلام کانديداتوري آقاي خاتمي در سال 75 اين آقايان که به "لباس شخصي" ها معروف شدند، فعاليت شان جدي و تشديد شد. و در دوران رياست جمهوري آقاي خاتمي هم هيچ کس از مهرورزي آن ها در امان نبود تا جايي که مهرورزي شان شامل دوتن از وزرا (نوري و مهاجراني) هم شد. اين گروه بعد از 12 سال تا به امروز هنوز فعالند و در حال ترکتازي. به راستي غير از اين است که اينها يا تحت امر و حمايت شما هستند و يا در غير اينصورت در شما اراده اي براي متوقف کردن آنها وجود ندارد.
دادستان (قاضي) مرتضوي!
آقاي مرتضوي در جايگاه يک قاضي و دادستان در اين دوازده سال همه نوع خوش خدمتي به شما و ظلم و ستم به شهروندان کرده است. به راستي مرتضوي با چه پشتوانه اي در اين دوازده سال به قلع و قمع مطبوعات و اهالي قلم پرداخته است. مرتضوي و مشايي سر و ته يک کرباسند. چگونه شما براي برکناري او حکم حکومتي صادر مي کنيد و اين يکي را شمشير به دست رها مي سازيد. آيا جز اين است که شما از عملکرد او راضي هستيد و چه بسا خود مايه پشتگرمي او.
کوي دانشگاه!
کافي است شما در تحليل هايتان گمان ببريد فلان کار توطئه دشمن است و دستگاه هاي امنيتي شما در چند ساعت چند نفر را دستگير و از آنها همان اعترافي را بگيرد که شما تحليل کرده ايد. ولي در ماجرايي چون حمله به کوي دانشگاه تنها سربازي به جرم دزديدن ريش تراشي محکوم مي شود و دستگاه هاي امنيتي و قضايي شما از شناسايي و محاکمه عاملان آن ناتوانند. واقعا شما توقع داريد آن هنگام که با اعلام راي اين دادگاه به ريش همه ملت مي خنديد، ما به عدالت شما و دستگاه قضايي تان باور داشته باشيم.
قتل هاي زنجيره اي!
در اين مورد مدعي شديد اين کار نمي تواند بدون دخالت بيگانگان باشد. آقاي خامنه اي وقتي چپق تان را گم مي کنيد، پيش از آن که آن را در کشوي ميزتان بيابيد، سربازان گمنام امام زمان از چند نفر به عنوان دزد چپق شما اعتراف گرفته اند. راستي دقيقا کدام کشورها در ماجراي قتل هاي زنجيره اي نقش داشتند؟ چند نفر به خاطر اين جنايت ها مجازات شدند؟ آقاي خامنه اي! لطفا قبل از اعلام خبر گم شدن چپق تان، خوب اطراف بيت خود را بگرديد.
سعيد عسگر و حجاريان
در لواي عدالت حکومت علي وار شما سعيد عسگر که دست به يک اقدام تروريستي زده آزادانه زندگي مي کند و حجاريان با معلوليتي ناشي از آن ترور که سال هاست از آن رنج مي برد اين روزها اسير دست مزدوران شماست تا اعتراف کند که شما سلطان نيستيد و نظام شما سلطانيسم نيست.
زاده ي انقلاب سال 57 فرزند بي آبرو و ناقص الخلقه اي بود که نظام جمهوري اسلامي نام نهاديدش و امروز همه چيز را فداي خريد (نه حفظ) آبرو براي آن مي کنيد. به هنگام اصلاح قانون اساسي که مي خواستيد ابرويش را درست کنيد چشمش را هم کور کرديد و غده سرطاني ولايت فقيه را تواناتر کرديد و امروز به هزار زيور و زينت مي کوشيد زيبا جلوه دهيدش و به هزار حيلت در پي آنيد که باآبرو معرفي کنيدش. اين فرزند بي آبرو و بي ادب شما ديگر همه چيز را از حد گذرانده و ما بيش از اين نمي توانيم به وعده تنبيه و تربيتش از سوي شما که پدرخوانده اش هستيد اعتماد کنيم. اين فرزند شما دست به قتل هاي زنجيره اي نويسندگان زد و شما که پدرخوانده اش هستيد فرافکني کرده، آن را به بيگانگان نسبت داديد. اين نظام شما به کوي دانشگاه حمله کرد ولي يک سرباز بيچاره را محکوم کرديد. اين نظام شما به کمک مرتضوي همه مطبوعات را تعطيل و روزنامه نگاران را زنداني کرد، شما هم آنها را پايگاه دشمن خوانده، حمايتش کرديد (تازه اداعا مي کنيد از آزادي بيان لذت مي بريد). اين نظام شما سعيد حجاريان را ترور کرد، نه تنها تنبيهش نکرديد شما که پدرش هستيد از آن بدتر با سعيد کرديد. اين نظام شما به روي مردم تيراندازي کرد و آدم کشت، شما از کشته شدن يک بسيجي (که معلوم نيست راست باشد) گفتيد و ناراحت شديد. شما حتي از يک تسليت ساده هم به خانواده کشته شدگان امتناع کرديد. اين نظام شما در بازداشتگاه کهريزک آدم کشت و به پسران ما تجاوز به عنف کرد و حالا شما مي خواهيد به خاطر آبروي اين نظام بي آبرو بر روي همه اين گندکاري ها و جنايات سرپوش بگذاريد.
آقاي خامنه اي! اين روزها دم از قانون و قانون مداري مي زنيد. اجازه بدهيد به چند مورد از قانون مداري هاي شما هم نگاهي داشته باشيم. شما( که در نماز جمعه مدعي شديد از آزادي بيان در مناظره ها لذت برده ايد) نشريات را پايگاه دشمن خوانديد و فردايش ده ها نشريه به استناد سخنان شما تعطيل شد. براي کدام يک از اين نشريات پرونده قضايي تشکيل شد و مراحل قضايي را طي کرد. چرا آن زمان اجازه نداديد زحمت اين کار را خود آقاي مرتضوي بکشند. چرا اجازه نداديد اصلاح قانون مطبوعات در مجلس تصويب و سپس توسط آقاي جنتي و دوستانش در شوراي نگهبان رد شود. شما که به آقاي جنتي و ساير اعضاي شوراي ديکتاتوري نگهبان اعتماد داشتيد. چرا تخلفات و جنايات لباس شخصي ها را به قانون ارجاع نداديد. يا اجازه بدهيد به نتيجه چند مورد که کار به دست قانون سپرده شده توجه کنيم. بعد از حمله به کوي دانشگاه فقط يک سرباز به جرم دزديدن يک ريش تراش محکوم مي شود. ضارب سعيد حجاريان بعد از يک حبس کوتاه مدت آزاد مي شود. هنوز از نتيجه پرونده قتل هاي زنجيره اي خبري نيست. قاتل خانم زهرا کاظمي خبرنگار ايراني کانادايي مشخص نيست. همينطور خانم بني يعقوب. به چند مورد از شکاياتي که تاکنون از توپخانه (روزنامه) کيهان شده، رسيدگي شده است. آقاي کروبي در مناظره هاي انتخاباتي فاش کرد که احمدي نژاد در ارتباط با ماجراي نفت اردبيل پرونده قضايي دارد. کي قرار است به اين پرونده رسيدگي شود. اين آقازاده هايي که فساد مالي داشته اند کي معرفي و محاکمه مي شوند.
آقاي خامنه اي در کشور آمريکا که شما آن را دشمن و شيطان خطاب مي کنيد، پست رياست جمهوري کلينتون مانع رسيدگي به پرونده فساد اخلاقي او نشد. همينطور در اسراييل در مورد موشه کاتساو رييس جمهور پيشينشان. بازجوها و زندانبان هاي آمريکايي هم در گوانتانامو و ابوغريب جنايت کردند (البته نه به بزرگي جنايات مزدوران شما). اما آنها به بهانه حفظ نظام بر اين جنايت ها سرپوش نگذاشتند و همچون شما فرضيه سوء استفاده دشمن را در تصميم گيري هايشان دخالت ندادند.
آقاي خامنه اي! نگاهي به زندگي سياسي آقاي هاشمي رفسنجاني در بعد از انقلاب بياندازيد. ايشان که زماني با راي قاطع رييس جمهور بودند در انتخابات مجلس ششم به سختي در ميان سي نفر منتخب مردم تهران جاي گرفتند. تعداد آراي ايشان در مرحله اول انتخابات رياست جمهوري نهم را بياد آوريد. درست است که شما زماني با راي قاطع مردم رييس جمهور بوديد، اما بر اساس کدام معيار امروز خود را مقبول اکثريت مردم ايران مي دانيد و پس از هر انتخاباتي راي مردم را راي به نظام دانسته، به نام خود مصادره مي کنيد. اگر امکان آن وجود داشت و شما هم به اندازه آقاي هاشمي اين شجاعت را داشتيد که مجددا مقبوليت خود را در معرض راي مردم قرار دهيد، شايد امروز اينگونه براي مخالفانتان خط و نشان نمي کشيديد.
آقاي خامنه اي! به استناد حديث "الملک يبقي مع الکفر و لايبقي مع الظلم" سرانجام حکومت شما قابل پيش بيني است. اما سرنوشت شما بستگي به طول عمرتان دارد. خيلي ها آرزوي مرگ شما را دارند. اما من نه. من اميدوارم هردوي ما تا روز سقوط حکومت ظلم و جور شما زنده باشيم، تا تمام دنيا سرنوشت دنيوي نائب خودخوانده امام زمان و رهبر مسلمين حهان را ببينند. تا همگان باور کنند که هيتلر و چائوشسکو و صدام و استالين و سيدعلي خامنه اي همه از يک قماشند. شايد آن روز چهره پر از خشم پدران و مادران فرزند از دست داده، زندان رفته هاي شکنجه شده، فرزندان پدر از دست داده و ... شما را از مجازاتي دردناک در هراس اندازد، اما بخشش و بزرگواري آنها به شما يادآوري خواهد کرد که شما چه اندازه کوچک و حقير هستيد. شما پس از سقوط حکومتتان باز هم زندگي خواهيد کرد چرا که جنبش سبز کينه ورز و انتقامجو نيست. شما زندگي خواهيد کرد اما يادآوري بزرگي مخالفانتان (که آنها را دشمن خود مي خوانيد) و حقارت خود براي عذابتان کافي است. مردم خواهند بخشيد، اما فراموش نخواهند کرد.اما اگر از بخت بدتان پيش از سقوط حکومتتان مرديد، شانس بخشيده شدن از سوي مردم را هم از دست داده ايد. آنگاه وعده ما يوم الحساب. باشد که دست به دامان يکايک اين مظلومان شويد بي هيچ حاصلي.

جديدترين نسخه کتاب الکترونيکي طنز نوشته هاي ابراهيم نبوي (شهريور 88) با فرمت جاوا

پيش از اين نسخه هايي ديگر از اين کتاب را براي دانلود قرار داده بودم. نسخه اي که هم اکنون براي دانلود قرار داده ام شامل مقالات طنز سيد ابراهيم نبوي در روزنامه اينترنتي روز از ابتداي شروع به کار آن (سال 85) تا پايان مردادماه 88 مي باشد. اين کتاب به کمک نرم افزار Magic fBook Creator تهيه شده است. ايرادي که به اين نرم افزار وارد است اين است که متن را صفحه بندي نمي کند و در نوبت بعد که شما براي مطالعه آن را باز مي کنيد مي بايست با اسکرول کردن به آخرين خطي که مطالعه کرده ايد بازگرديد. اما نرم افزار ديگري به نام Read Maniac اين ايراد را ندارد، البته بسياري از محاسن آن را هم ندارد. به هرحال مقالات طنز سال 88 نبوي را به کمک نرم افزار Read Maniac به صورت آزمايشي تهيه کرده ام، که در کنار فايل هميشگي دانلود خواهيد کرد.
دانلود از سايت Adrive
دانلود از سايت 4Shared
دانلود از سايت MediaFire

من آمادگي باور همه نوع بي رحمي و قساوت از سوي سربازان گمنام امام زمان را دارم

دقايقي پيش مطلبي خواندم از قول دستيار يک پزشک جراح درباره عمل جراحي بر روي يکي از بازداشت شدگان اخير که مورد تجاوز جنسي قرار گرفته بود. نمي دانم تا چه حد مي توان به اين گونه خبرها اعتماد کرد. اما هربار که چنين خبرهايي مي خوانم با خودم مي گويم ان شا الله که دروغ است، همان هنگام اين سوال در ذهنم نقش مي بندد که آيا چنين خبرهايي به گوش خامنه اي هم مي رسد؟ جوابش را نمي دانم ولي اين را يقين دارم که اگر مي رسد او بي هيچ درنگي آن را کذب مي داند. خبرهايي از اين قبيل آنقدر زياد و سابقه سربازان گمنام امام زمان آنقدر درخشان است که باور آن را بسيار آسان مي سازد. من اگر امثال خبر فوق را باور نکنم گريه هاي خانم کتايون آذر را به آساني باور مي کنم که از وحشيگري و تجاوز فردي به نام حاج آقا صفايي به او که دختري معصوم و بيگناه بوده تعريف مي کند. من ماجرايي را که بابک داد تعريف مي کند باور مي کنم. من آنچه را فرشته قاضي گفته و نوشته باور مي کنم. من آمادگي باور همه نوع بي رحمي و قساوت از سوي سربازان گمنام امام زمان را دارم. من بي عدالتي آقاي خامنه اي را باور مي کنم.
اما شما هموطنان عزيزم که مورد ظلم و تجاوز اين از خدا بي خبران قرار گرفته ايد!
من از روي شما خجلم. من از اينکه گاهي به اين واقعيت دردناک که به شما تجاوز شده، شک کرده ام شرمسارم. من از اينکه نتوانسته ام همپاي شما به خيابان ها بيايم شرمسارم. من از اينکه در ميان مردمي زندگي مي کنم که دم خروس را مي بينند و قسم حضرت عباس را باور مي کنند شرمسارم. من از اينکه بعضي از مردم ما مثل گوسفند هرچه را که از تلويزيون مي بينند، باور مي کنند شرمسارم. اما اين را بدانيد که هيچ کس با شنيدن آنچه بر شما رفته تحقيرتان نخواهد کرد. شما شهيد و شاهديد. خوب گوش کنيد. صداي فروريختن بنيان ظلم و بيدادشان به گوش مي آيد و شما باعثش هستيد. اما قدم آخر را هم خود شما بايد برداريد. با افشاي تجاوزهايي که به شما شده آخرين ضربه را هم خود به پايه هاي سست اين نظام دروغ و ريا وارد کنيد. مطمئن باشيد نگاه مردم به فردي که مورد تجاوز قرار گرفته آنگونه نيست که شما مي پنداريد.
اندکي صبر سحر نزديک است.

نامه دبیرکل حزب اعتماد ملی به رئیس مجلس خبرگان رهبری

در همان اولين روزهاي آغاز وحشيگري شعبان بي مخ هاي کودتاچيان، مطلبي در يکي از وبلاگ ها خواندم درباره رفتاري که با يک پسر جوان شيرازي شده بود از جمله تجاوز جنسي. البته مطلب مستندي نبود و من هم نويسنده آن را نمي شناختم و اين احتمال را که اين مطلب کذب و براي تحت تاثير قرار دادن احساسات مردم باشد، بعيد نمي دانستم. اما بروز چنين رفتاري از سوي اين جماعت بي دين و بي شرف به هيچ وجه بعيد نيست. باور اين رفتار مي تواند کليد معماي اعترافاتي باشد که هيچ بازداشت شده اي را از آن گريز نيست. اين بدترين نوع شکنجه مي تواند باشد که فرد حتي پس از رهايي از آن توان افشاي آن را ندارد و دردي خواهد بود که تا پايان عمر او را زجر خواهد داد.
مطالب در اين باب تا به امروز ادمه داشت تا اينکه در نامه مهدي کروبي به هاشمي اهميت خبري خاصي يافت. ماجرا از دو حال خارج نيست: يا واقعا چنين شکنجه هايي در ابعاد و سيع وجود داشته که در اين صورت نامه مهدي کروبي يک اقدام افشاگرانه و در عين حال بازدارنده به حساب مي آيد. و يا اين موضوع به اين شدت و حدت نبوده و يا اصلا وجود نداشته که باز هم کروبي راه حرکت به سوي اينگونه وحشيگري ها را مسدود يا حداقل دشوار کرده است.
در چنين شرايطي است که بايد قدر حضور امثال کروبي را بدانيم. در ايام انتخابات بسياري از دوستانم از حضور کروبي در انتخابات با اين توجيه که از آراي موسوي مي کاهد، ناراضي بودند. ولي اينجانب مخالف اين عقيده بودم چرا که معتقد بودم حضور کروبي باعث شده اصلاح طلبان ضمن داشتن دو تريبون، با وادار کردن حريف به مبارزه در دو ميدان نبرد، از قدرت و شدت حملاتش نيز بکاهند. به ياد بياوريد که کروبي در مناظره با احمدي نژاد بسياري از حرف هايي را که موسوي نزده بود زد و مناظره کروبي - موسوي اين فرصت را پيش آورد که اين دو باهم بيشتر بر طبل رسوايي چوپان دروغگو بکوبند. در شرايط امروز هم به عقيده بنده نبايست به واسطه اينکه راي کروبي کمتر از موسوي بوده، تنها موسوي را رهبر اين جنبش به حساب آريم. بلکه بهتر اين است به تعداد افراد تاثيرگذار در راس اين جنبش بيافزاييم. اينک وقت آن است تا افرادي چون خاتمي و عبدالله نوري را هم به فعاليت بيشتر در اين عرصه دعوت کنيم.
نامه تازه انتشار يافته کروبي درباره تجاوز جنسي به دستگير شدگان خود مويد اين ادعاست. همه حرف ها را موسوي نمي تواند بزند، کروبي هم نمي تواند. ولي اگر همه به ميدان بيايند همه حرف ها را مي توان زد.
از آنجا که بيشتر سايت هاي منتشر کننده نامه کروبي ف ي ل ت ر شده اند و يقينا بسياري به کمک موتورهاي جستجو به دنبال اين نامه گذارشان به وبلاگ اينجانب مي افتد متن اين نامه را به نقل از پايگاه خبري نوروز در ادامه قرار مي دهم.

نامه دبیرکل حزب اعتماد ملی به رئیس مجلس خبرگان رهبری
کروبی: به فجایعی که در زندانهای جمهوری اسلامی رخ داده، رسیدگی شود
حضور محترم آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني
رياست محترم مجلس خبرگان رهبري
با سلام و احترام

بعد از برگزاري انتخابات دهمين دوره رياست‌جمهوري، حوادث تلخي به وجود آمد كه به طور مفصل در خصوص آن، هم از سوي جنابعالي، هم از سوي افراد، گروه‌ها و رسانه‌هاي مختلف به آن پرداخته شد.

از دستگيري‌هاي بي‌حساب و كتاب، از ضرب و شتم و وارد كردن جراحات تا شهادت فرزندان اين كشور، از حمله به خانه‌هاي مردم تا فاجعه خونين كوي دانشگاه و برخوردهاي خشن و وحشت‌انگيز حتي با خانم‌ها در سطح خيابان‌هاي شهر- كه تاكنون سابقه نداشته است- رخ داد كه بسيار قابل تامل و پيگيري است. آنچه در اين ميان مطرح است در خصوص برخي از رفتارهاي شناعت‌آميز است كه اگر به طور متواتر از افراد مختلف كه در روزهاي اخير آزاد شده‌اند، نشنيده بودم، باورشان حداقل براي من و شما كه در طول قريب به نيم قرن سردي و گرمي روزگار را چشيده‌ايم سخت بود.

از برخوردهاي خشن و بي‌محابا، بر سر مردم باتوم را خرد كردن، آنچنان كه بعد از گذشت قريب به 40 روز همچنان اوضاعشان غيرعادي است و عوارض آن روي بدنشان قابل مشاهده است.

هتاكي و ابراز دشنام و فحاشي ركيك به افراد و نثار نواميس بازداشت‌شدگان و مردمي كه براي نماز جمعه آمده بودند صورت گرفت. رفتارهايي كه در فرهنگ ديني و اسلامي هيچ يك از گروه‌ها جايي ندارد و نشان‌دهنده آن است كه افرادي براي اين كار استخدام شده‌اند كه حتي با اصول بديهي اسلام آشنايي ندارند و البته شايعاتي نيز مطرح شده كه فعلا به آن نمي‌پردازم.

احتمالا همانطور كه مطلع هستيد در اين خصوص چندي پيش نامه‌اي خطاب به رياست محترم قوه قضائيه ارسال كردم و جمعه هفته جاري همين نكات را به وزير معزول اطلاعات يادآور شدم كه روز شنبه در مطبوعات منتشر شد.

اما موضوعي را شنيده‌ام كه هنوز از آن بر خود مي‌لرزم. در دو روز اخير كه اين خبر را شنيده‌ام خواب از سرم ربوده شده است. حدود ساعت دو كه خود را براي خواب آماده مي‌كردم. به بسترم رفتم ولي خدا شاهد است كه بدون ذره‌اي مبالغه، خوابم نبرد، تا ساعت 4 بامداد كه مجددا بلند شدم كمي قرآن خواندم، دوش گرفتم تا آب كمي آرامم كند، حتي نماز صبح را نيز خواندم و تا نزديكي‌هاي طلوع آفتاب خوابم نبرد.

افرادي اين مطالب را به من گفته‌اند كه داراي پست‌هاي حساس در اين كشور بوده‌اند. نيروهاي نام و نشان داري كه تعدادي از آنها نيز از رزمندگان دفاع مقدس بوده‌اند. اين افراد اظهار داشته‌اند، اتفاقي در زندان‌ها رخ داده است كه چنانچه حتي اگر يك مورد نيز صدق داشته باشد، فاجعه‌اي است براي جمهوري اسلامي كه تاريخ درخشان و سپيد روحانيت تشيع را تبديل به ماجراي سياه و ننگين مي‌كند كه روي بسياري از حكومت‌هاي ديكتاتور از جمله رژيم ستمشاهي را سفيد خواهد كرد.

گمان نمي‌كنم زندانيان دوران 15 ساله مبارزات قبل از انقلاب كه از افراد توده گرفته تا گروه‌هاي مسلح مبارز التقاطي تا اعضاي نهضت آزادي و موتلفه و حزب ملل اسلامي كه در زندان با هم زندگي كرده‌اند، ديده يا شنيده باشند.

اينجانب اين مطالب را براي شما مي‌نويسم و مصرانه مي‌خواهم روي اين قضيه اقدام و به صورتي كه صلاح مي‌دانيد با حضرت آيت‌الله خامنه‌اي مطرح فرماييد و با جديت پيگير شود تا روشن گردد اگر چنين اتفاقي نيفتاده كه ان‌شاءالله هم نيست و بعيد مي‌دانم باشد، اعلام شود، چرا كه در همين جامعه امروز و توسط خود بچه‌هاي بازداشتي در رسانه‌ها و سايت‌ها در حال مطرح شدن است و معلوم نيست آيندگان چه قضاوتي با شاخ و برگ دادن آن خواهند كرد. همچنان كه جمهوري اسلامي و روحانيت مظلوم نيز مسوول آن شناخته خواهند شد. اگر هم خداي ناكرده رخ داده باشد، سريع با عوامل آن در هر جايگاهي برخورد و اعلام شود تا در شرايط فعلي كه بازار شايعات داغ است، فرصت به فرصت‌طلبان داده نشود، همچنان كه لازم است ترتيبي اتخاذ گردد تا اين اقدام از سوي هياتي عاليرتبه صورت گيرد تا افراد مورد بحث جرات بيان حقايق را داشته باشند چرا كه شنيده‌ام تهديد شده‌اند كه اگر مطلبي در اين خصوص بيان نمايند، نابود خواهند شد.

جناب آقاي هاشمي
اينجانب به خاطر اسلام و در رأس آن امام راحل و اين همه فداكاري‌ها و شهادت‌ها و به قصد قربت الي الله، به‌رغم آنكه در شأن من نيز نمي‌باشد و به رغم همه مشغله‌ها و گرفتاري‌ها و به‌رغم آنكه مي‌دانم به حيثيت اينجانب لطمه خواهد خورد، آماده‌ام مسووليت تحقيق و بررسي جهت تعيين صحت و سقم اين حوادث و اخبار رسيده را بر عهده گيرم و تعهد شرعي مي‌نمايم بدون حب و بغض و با رعايت كمال انصاف به بررسي و ارائه گزارش بپردازم.

اما موضوع مطرح شده از اين قرار است:
عده‌اي از افراد بازداشت‌شده مطرح نموده‌اند كه برخي افراد با دختران بازداشتي با شدتي تجاوز نموده‌اند كه منجر به ايجاد جراحات و پارگي در سيستم تناسلي آنان گرديده است. از سوي ديگر افرادي به پسرهاي جوان زنداني با حالتي وحشيانه تجاوز كرده‌اند به طوري‌كه برخي دچار افسردگي و مشكلات جدي روحي و جسمي گرديده‌اند و در كنج خانه‌هاي خود خزيده‌اند.

با توجه به اهميت مساله انتظار است اين اقدام توسط هياتي بي‌غرض و شفاف از طرف رئيس مجلس خبرگان رهبري مورد بررسي و پيگيري تا حصول نتيجه قرار گيرد. تا درسي براي آيندگان شود و فرصت به اراذل و اوباشي از اين دست ندهد تا آبروي نظام و امام و جمهوري‌اسلامي را بر باد ندهند و خدمات هزار ساله روحانيت را مخدوش نمايند. به عنوان آخرين مطلب نيز يادآور مي‌شوم از اين نامه دو نسخه تهيه گرديده كه يكي مهر و موم شده براي جنابعالي ارسال و ديگري نزد بنده قرار دارد.
با آرزوي توفيق
مهدي كروبي
7/5/1388

آقاي موسوي! آقاي خاتمي! پيشاپيش تکذيبيه اي براي اعترافات روزهاي آينده تان آماده و منتشر کنيد

آقاي موسوي!
حتي همه ارادتي که به آقاي خاتمي داشته و دارم نتوانست مرا قانع کند که در انتخابات شرکت کنم و به ايشان راي بدهم. اما اين بار براي راي به شما (و پيش از اعلان حضورتان به آقاي خاتمي) لحظه شماري مي کردم. آقاي موسوي شما تا اينجا آنقدر مردانه ايستاده ايد که در مقابل راي ناقابل من باهم بي حساب شده ايم. هرچند يقين مي دانم شما مردي نيستيد که ميدان را خالي کنيد.
آقاي موسوي!
کودتاچيان درندگي و خشونت را به نهايت رسانده اند. هيچ بعيد نيست که فردا شما را بر همان صندلي بنشانند که امروز آقاي ابطحي را نشانده اند. و من هيچ از شما نخواهم رنجيد اگر شما هم همين حرف هاي ابطحي و عطريانفر را بزنيد و در وصف و کرامات خامنه اي سخن ها بگوييد. اما از شما خواهش مي کنم شما نيز چون مرحوم بازرگان پيش از آنکه دربند شويد به همه اعلام کنيد که "از الان همه ی حرف هایی را که از قول من در زندان زده می شود یا خودم می زنم تکذیب می کنم" تا شايد ما راحت تر بتوانيم آن دسته از مردم که آسان فريب اين بي دينان را مي خورند را قانع کنيم که اين اعترافات ارزشي ندارد.
آقاي خاتمي!
کيهان و کيهانيان شمشير خود را از رو بسته اند و در آرزوي روزي هستند که شما را هم درکنار ابطحي و عطريان فر بنشانند. شايد هيچ گاه گمان نمي کرديد دامنه بازداشت ها تا رييس دفتر شما گسترش يابد. با داشتن اين تجربه هيچ بعيد ندانيد که شخص شما را هم شامل گردد. پس شما هم پيشاپيش تکذيبيه اي براي اعترافات روزهاي آينده تان آماده و منتشر کنيد. شايد اين کار شما از بار تبليغاتي منفي اين نمايش هاي امروز هم بکاهد.
آقاي هاشمي رفسنجاني!
شترسواري دولادولا نمي شود. مخصوصا در سن هفتاد و پنج سالگي، آن هم با اين شتر سرکش که احمدي نژاد هر دم سيخي به آن مي زند. شايد وقت آن رسيده که سياست نه سيخ بسوزد، نه کباب را کنار بگذاريد. اگر هنوز اين رهبر جنايت کار را دوست خود مي دانيد يا اگر توان و جسارت آن را نداريد (و يا صلاح نمي دانيد) که با وجود همه بي درايتي ها و بي عدالتي هايش اقدامي در جهت برکناريش انجام دهيد، لااقل آنقدر جوانمردي داشته باشيد که در مراسم تنفيذ اين چوپان دروغگو شرکت نکنيد. اين کار را به پاس حرمت خون جوانان شهيد اين اتفاقات و احترام به خانواده هاي آنان و ديگر آسيب ديدگان اين حوادث انجام دهيد. هرچند خبرهاي اين روزها پيش بيني همين رفتار را از شما دارند اما براي اتمام حجت لازم دانستم که باز به شما يادآور شوم که سال هاي زيادي از عمر شما باقي نمانده و اين شتر در خانه شما هم خواهد خوابيد. در آخرين سال هاي عمرتان نامي خوش از خود باقي بگذاريد.

محاکمه ابطحی و نوشته اي از بابک داد

با نگاهي که به آمار بازديدکننده هاي وبلاگم داشتم متوجه شدم که بسياري با جستجوي واژه هاي "محاکمه ابطحي" و واژه هاي مشابه ميهمان صفحات من شده اند. اگر شما هم جز اين دسته هستيد مي توانيد شرح ماجرا را در اين صفحه از خبرنامه گويا بخوانيد اما پيش از آن توصيه مي کنم حتما اين مطلب از وبلاگ نويسنده توانا "بابک داد" را هم در همين ارتباط بخوانيد.

محاکمه ابطحی، ميردامادی، رمضان زاده، عطريانفر و ديگر اصلاح طلبان و يادي از دادگاه عباس عبدي

انتشار اخبار محاکمه ابطحی، ميردامادی، رمضان زاده، عطريانفر و ديگر اصلاح طلبان واکنش هاي بسياري در پي داشته است. بسياري از دوستان وبلاگ نويس نگران تاثيرگذاري اين نمايش جديد اقتدارگرايان بر مردم عامه هستند. نگراني به جايي است اما بر ماست که از تاثير آن بکاهيم. خيلي ها با شنيدن اخبار مربوط به اين بيدادگاه همچون من خاطره دادگاه محاکمه عباس عبدي در ذهنشان زنده شده است. ولي بسياري از مردم عوام از دادگاه عباس عبدي فقط همان قدر مي دانند که از سيماي دروغگو ديده و شنيده اند و در اين ميان هيچ کس به اندازه من و شما در ناآگاهي مردم مقصر نيستيم. چون رنجنامه او را منتشر نکرديم و براي آنها که نمي دانستند تعريف نکرديم. مشکل ما اينجاست که گمان مي کنيم همه مردم مانند ما به اينترنت دسترسي دارند و همچون ما از ريز و درشت خبرها و تحليل ها مطلع مي شوند. در حالي که چنين نيست. بسياري از مردم عوام ما تعريف و درک صحيحي از اينترنت ندارند و شايعاتي که از گوشه و کنار مي شنوند بيشترين تاثير را در شکل گيري افکارشان دارد. اما در اين ميان يک راه حل وجود دارد. بيشتر مردم گوشي موبايل دارند، گوشي هايي که توان اجراي برنامه هاي جاوا را دارند و اين همان برگ برنده ماست. فايل هايي که بر روي گوشي هاست به همان سرعت شايعه قابل انتشار است، با اين تفاوت که اين بار ديگر شايعه نيست که انتشار مي يابد، بلکه خود واقعيت است. بياييد از امروز شروع کنيم اخبار و مقالات تاثيرگذار را به قالب کتاب هاي الکترونيکي همراه (جاوا) تبديل کرده و به کمک بلوتوث انتشار دهيم و به کمک وبسايت هاي اشتراک فايل در اينترنت منشر کنيم.
به نامه عباس عبدي برگرديم. چه چيزي به اندازه اين چند خط از نامه او مي تواند يک فرد بي اطلاع را روشن کند که سعيد مرتضوي چگونه هيولايي است. و اين خود برملاکننده دادگاه هاي نمايشي آنها و کاستن از تاثيرگذاري آن بر افراد بي اطلاع جامعه ماست.
نامه عباس عبدي را به صورت کتاب الکترونيکي با فرمت جاوا از اينجا يا اينجا دريافت کنيد.
چند خط از نامه عباس عبدي
يك شب آقاي مرتضوي آمد و شروع به تهديد و ارعاب كرد كه به او گفتم فكر نمي‌كنم اين روش‌ها پاسخ مثبت دهد، بايد راه جديدي را انتخاب كنيد كه گفت همين كار را هم كرده‌ايم و شروع آن صدور حكم اعدام آقاجري است و چنان اين خبر را با شعف مي‌گفت كه گويي مسرت‌بخش‌ترين خبر را شنيده است، و اضافه كرد كه سق وكيل تو كه وكيل آقاجري است سياهه، بهتره عوض كني! و خيلي خوشحال بود كه به زودي حكم اجرا خواهد شد. شب ديگري آمد و به بازجوها دستور داد كه فوري بازجويي را تمام كنند، تا دو يا سه روز ديگر در همين سلول دادگاه غيرعلني را برگزار كنيم و وكيل را هم با چشم‌بندي مي‌آوريم و فوري حكم را صادر مي‌كنم، و اگر اعتراض كردند به شعبه آقاي عامري يا سليمي در ديوان عالي كشور مي‌فرستيم و تأييد آن را گرفته و همين جا حكم را اجرا مي‌كنيم! يك شب ديگر آمد و لطف كرد و تماس تلفني با موبايل خودش ميان من و مادرم و دخترم برقرار كرد كه انصافاً نوعي آبروريزي بود به طوري كه بازجوها نيز ناراحت شدند و فردا شب مثل انسان اجازه دادند با همسرم تلفني صحبت كنم و قدري از ناراحتي ايجاد شده از برخورد مرتضوي را كم كردند كه در اينجا از ذكر جزئيات رفتاري وي معذورم. يك شب ديگر آمد و چند قطعه عكس را براي شناسايي نشانم داد كه طبعاً نمي‌شناختم ولي به صورت شفاهي اتهاماتي را وارد كرد كه از تعجب وارفتم، و از ذكر جزئيات آن امتناع مي‌كنم، آن قدر حرف‌هايش بي‌پايه بود كه بازجوي محترم از اتاق خارج شد، وقتي كه مرتضوي هم رفت، وي مجدداً برگشت از او كه فرد محترمي بود پرسيدم دو روز قبل كه نگهبان مرا با پاي برهنه آورده بود با او دعوا كردي در حالي كه اصولاً اهميتي نداشت، اما چرا اكنون در برابر رفتار مرتضوي سكوت مي‌كني، گفت علت ترك اتاق همين بود و در اتاق خودمان نيز آقاي مهدوي (مسؤول بازجويان) با او دعوا كرد و به صورت قهر زندان را ترك كرد. يك شب ديگر آمد و گفت كه وكيل و مادرت براي ملاقات آمده‌اند و بيرون شايع كرده‌اند كه سكته كرده‌اي و اين خبر را با خنده و خوشحالي مي‌گفت و اكنون در ملاقات فقط درباره سلامتي خود حرف بزن، وقتي به ملاقات چند دقيقه‌اي كه فقط براي احوالپرسي بود رفتيم و آقاي مرتضوي و نبوي دستيارش هم حاضر بودند كه مبادا مطلبي از درون زندان بگويم، به مادرم گفتم كه شايعه سكته صحيح نيست كه ظاهراً چنين چيزي را نشنيده بود لذا نزديك بود خودش از شنيدن اين خبر سكته كند، در حالي كه خم به ابروي آقاي مرتضوي نيامد.

راه حل عملي برون رفت از بحران

جناب آقاي شيخ محمد يزدي!
بسياري شما را آيت الله خطاب مي کنند. مدت ها با شنيدن عبارت "آيت الله" پيش از نام آقاياني چون شما و رفيقان شفيقتان از جمله آقاي جنتي و ديگر خطيب جمعه آقاي خاتمي و ديگر همقطارانتان در شوراي ديکتاتوري نگهبان و ساير مناصب، اين سوال خوره جانم شده بود که کدام گفتار و کردار شما نشانه اي از خداست و شما را چه سنخيتي با عبارت "آيت الله" است. حتا در اين چندروزه و بدنبال موضع گيري شما در مورد مساله مقبوليت، در ميان نوشته ها و اظهارنظرهاي مردم و وبلاگ نويسان ديدم که اين نه سوال تنها من است. البته جاي هم ديدم که در پي اين تشکيک شما را "آيت الشيطان" لقب داده اند، که البته من اين نميپسندم و بنا به دليلي که در ادامه خواهم آورد شما را همچنان "آيت الله" مي دانم.
من شما را "آيت الله" مي دانم از آن روي که به وجود خدا ايمان راسخ دارم و به قدرت لايزال و لايتناهي اش باور صادق و جز خدا که را توان آن هست که انساني بيافريند محمديزدي نام، که به هر گفتار خيلي از مومنين از دين فراري دهد و بذر کينه و خشم بيافشاند در دل مردم. جز خدا که را توان آن هست که انساني بيافريند چنين خشمگين و عصباني و بدست ديگر آفريده اش (عمدا نگفتم ديگر بنده اش) او را به منصب قاضي القضات نشاند که به اشارتي صد روزنامه ببندد بي جرم و بي جنايت. جز خدا که را توان آن هست که انساني بيافريند چنين خودخواه و خودراي و چنين پليدکه مي تواند خود را نزد ملتي منفور سازد. آري شما نشانه خدا هستيد.
راه حل پيشنهادي من
آقاي يزدي بر فرض که فرمايش شما صحيح باشد و مشروعيت از جانب خدا. آيا اين مشروعيت به شما اجازه مي دهد که بر امتي غيرمسلمان حکمراني کنيد. به عنوان مثال آيا پذيرفتني است که شما در فرانسه، آلمان، انگليس، آمريکا، يا ايتالياي فعلي حکومت ولايت مطلقه فقيه تشکيل دهيد.
اگر ما براي رهايي از دست شما نمايندگان و نشانه هاي خدا از فردا به هر زباني که شما مي فهميد وقبول داريد (مثلا همه پرسي {به شرطي که برگزار کننده اش آقاي محصولي نباشد} يا راهپيمايي) به شما بگوييم (چيزفهم کنيم) که "ما از امروز ديگر مسلمان نيستيم"، آيا امکان اين وجود دارد که از شر شما و آقاي جنتي و مصباح و خامنه اي و ديگر دوستانتان خلاص شويم؟

نسخه جديد کتاب الکترونيکي طنزنوشته هاي ابراهيم نبوي با فرمت جاوا

چندي پيش نسخه اي از کتاب الکترونيکي طنز نوشته هاي ابراهيم نبوي را با فرمت جاوا براي دانلود قرار دادم، که شامل مقالات طنز او در روزنامه اينترنتي روز از ابتداي شروع به کار تا پايان سال 87 بود. در فاصله اين چند روز فرصتي پيش آمد تا آخرين مقالات او را هم به کتاب افزوده، براي دانلود قرار دهم. براي سهولت در دانلود اين بار امکان دانلود از سايت Mediafire و 4shared هم علاوه بر Adrive مهياست. تکثير اين فايل در ديگر سايت ها و وبلاگ ها با ذکر منبع بلامانع است.
اين کتاب شامل همه مقالات طنز ابراهيم نبوي از ابتداي شروع به کار روزنامه اينترنتي روز تا پايان تيرماه هشتاد و هشت مي باشد.

سيستم پيامک به دستور چه کسي قطع شد؟

از روز انتخابات تا امروز آنقدر حوادث غيرعادي رخ داده که موضوع مهمي همچون قطع پيامک ها به يک مساله بي اهميت تبديل شده است. در حالي که در يک کشور دمکراتيک تنها يک چنين مساله اي کافيست تا دولتي را ناکارامد نشان دهد.
اين موضوع خود گوياي وجود مشکلات ريشه اي در ساختار اين رژيم است. رژيمي که بنيانش با يک وسيله ارتباطي ساده چون پيامک از هم مي پاشد. رژيمي که در آن، پيامک مي تواند از بنگاه دروغ پراکني تلويزيوني اش تاثيرگذارتر باشد. رژيمي که در آن بزرگترين سرويس دهنده تلفن همراهش، با تاثيرپذيري از تصميم حکومت روزانه بيش از يک ميليارد از درآمدش را از دست مي دهد.
اما اين يک بعد ماجرا بود.اما مساله ديگر آن است که با اجراي اين دستور رژيم به نوعي آزادي هاي مردم را سلب کرد. سلب آزادي مردم در استفاده از سرويسي که براي آن پول مي پردازند و به کمک آن ابراز عقيده و مهمتر از همه، اطلاع رساني مي کنند. در واقع قطع سيستم پيامک به نوعي مسدود ساختن جريان آزاد اطلاعات بود. گذشته از اينکه با تمهيداتي که کميته صيانت از آراي آقاي موسوي انديشيده بود، در صورت امکان حضور نمايندگان ايشان در سر صندوق ها، آمار واقعي آرا پيش از آنکه در اختيار وزارت کشور باشد و بتواند آن ها را با ماشين تقلب خود وارونه سازد، در اختيار ستاد آقاي موسوي بود و راه هر گونه تقلب بسته. البته همين يک دليل براي ايجاد ظن تقلب کافي مي نمايد.
اما پيامک ها به دستور چه کسي قطع شد؟
اين سوالي مهمي است که تا کنون در ميان حوادث بعد از انتخابات بي پاسخ مانده است. يکي از ايراداتي که به اين دولت در مورد عدم پاسخ گويي وارد است در اين مورد هويداست. وقاحت مسولين مربوطه تا آنجا پيش مي رود که بجاي پاسخگويي درباره علت و منشا قطع شدن پيامک ها، اظهار مي دارند که با قطع شدن پيامک ها مردم ناچار به برقراري تماس بوده اند و اين خود جبران کننده درآمد پيامک ها بوده است.
اما به نظر من، دستور قطع پيامک ها از سه جا مي توانسته باشد:
از سوي شوراي عالي امنيت ملي
از سوي دولت
از سوي رهبر
من احتمال صدور اين دستور از سوي شوراي عالي امنيت ملي را بسيار ضعيف مي دانم. و دو گزينه ديگر و بيش از همه گزينه سوم را محتمل مي دانم. چنانچه اين کار به دستور رييس جمهور انجام شده باشد، خود بزرگترين سو استفاده از قدرت براي منافع شخصي و گروهي محسوب مي شود. و دليل ديگري است براي اثبات تقلب و مخدوش بودن انتخابات. احتمال صدور دستور از جانب شخص وزير ارتباطات بسيار بعيد به نظر مي رسد.
اما قراين و شواهد همه حکايت از آن دارند که اين دستور از جانب مقام عظمي ولايت صادر شده است. مهمترين دليل من براي اين ابراز اين ظن، عدم پاسخ گويي است. وقتي چنين سوالي مطرح مي شود و بر عدم پاسخ گويي پافشاري مي شود، مي توان حدس زد که حتما طرف مقابل رهبر است چراکه پاسخ گويي با مقام عظمي شان در تناقض است و آنچه ايشان مي گويند و مي کنند همان خواست خدا و امام زمان است. ديگر نشانه اي که اين ظن را در من تقويت مي کند، عدم تمايل نمايندگان جناح اقليت به پيگيري موضوع است. شايد با اطلاع از اينکه اين دستور از جانب آقاست ديگر به خود اجازه تجاوز به اين حريم ملکوتي را نمي دهند. در هر صورت اين کوتاهي از سوي نمايندگان جاي تاسف دارد.

کتاب الکترونيکي طنزنوشته هاي ابراهيم نبوي با فرمت جاوا

من هميشه يکي از خوانندگان پروپاقرص مقالات طنز ابراهيم نبوي بودم. اما هميشه نمي توانستم پاي کامپيوتر نشسته، آنها را بخوانم. آشنايي با نرم افزار ساخت کتاب الکترونيک اين ايده را به من داد تا هرچه را که خواندنش را به بعد موکول مي کردم و هيچ گاه فرصت خواندنش دست نمي داد، به صورت کتاب الکترونيک روي گوشي ام داشته باشم.

از مقالات نبوي شروع کردم. پس از اتمام تبديل آنها به فرمت جاوا نسخه اي از آن را به همراه توضيحاتي براي نبوي ايميل کردم تا در صورت تمايلش با افزودن مقدمه اي از خودش آن را براي دانلود در سايت شخصي اش قرار دهد. متاسفانه پس از ارسال مجدد و چندين باره ان ايميل جوابي دريافت نکردم. به هر حال اکنون که قصد دارم وبلاگ شخصي خود را به صورت فعال داشته باشم آخرين نسخه اين کتاب را براي دانلود قرار مي دهم.

اين کتاب را از اينجا دريافت کنيد

قدر فاطمه رجبي را بدانيم

هر از چندي نوشته اي از فاطمه رجبي منتشر مي شود و من مشتاقانه آن را مي خوانم . صداقتي در ميان فکر و گفتارش مي بينم و هربار آرزو مي کنم که ايکاش اين صداقتِ ميان فکر و گفتار ،در ميان اهل سياست هم بدينسان بود. آنگاه ديگر لازم نبود براي شناساندن ماهيت واقعي بسياري از اهل سياست ، هزار و يک دليل بياوريم. اما مشکل دقيقا همينجاست . شما در ميان مخالفانمان ،چند نفر را مي توانيد بيابيد که به اندازه ايشان ابله باشند. متاسفانه بايد بگويم در ميان دشمنان ما اين يک نفر واقعا استثناست و ما مانند او کم داريم و بايد قدرش را بدانيم. به گمان من چنانچه احمدي نژاد هم به اندازه اين خانم صداقت داشت ، درکِ دليل علاقه بيش از حد خانم رجبي به احمدي نژاد چندان سخت نبود. چه بسا مشابه نوشته هاي اين خانم را در سخنراني هاي احمدي نژاد مي شنديدم.
هرگاه که غلامحسين را در تلويزيون مي بينم که مي خندد با خود فکر مي کنم که چطور ممکن است آدم چنين همسري داشته باشد و اينهمه بخندد. گاه نيز با خود مي گويم توکه اين اندازه حال ما را مي گيري ، حقت همين است که با چنين آدمي زندگي کني! ديروز مقاله اي ديدم که نويسنده اش به پاسخگويي نوشته هاي اين خانم پرداخته بود. از حوصله اي که او بابت نوشتن به خرج داده بود واقعا تعجب کردم. به نظر من بهترين کاري که در مقابل نوشته هاي اين خانم مي شود کرد همان است که ابراهيم نبوي مي کند. چرا که گذشته از اينکه عقده نوشته هاي اين خانم دست کمي از طنز نداشته،سبب تفريح ما مي شود ، ظرافت ها و نکته سنجي هاي ابراهيم نبوي هم به مايه طنز آن مي افزايد.
خانم رجبي! اين چند خط را به پاس لبخندي که پس از هربار ياوه سرايي ات بر لبان من مي نشاني ، به رشته تحرير درآوردم. بايد بگويم جز آن دقايقي که اراجيف شما را مي خوانم و اين چند دقيقه اي که در نوشتن اين چند خط صرف کردم ، شما را لايق اختصاص زمان بيشتري نميدانم.

خر خودتي

با اينکه آدم سياست زده اي هستم، بنا نداشتم هيچگاه در اين زمينه کلامي بنگارم. چرا که بدون تعارف بگويم آدم ترسويي هستم. در کشوري که سرشناس ترين سياست مدارانش و سرسخت ترين مبارزين و زندان ديده هاي پيش از انقلابش فقط به جرم نوشتن عقايدشان راهي زندان شده و تاب زندان هاي جمهوري اسلامي را نياورده اند، منِ شهروند درجه دو و سه به چه جرات و پشتوانه اي مي بايد بنويسم.
با اين حال، در پي انتخابات (انتصابات) 22 خرداد امسال و حوادث ناگوار پس از آن، از جمله شهادت جمعي از هموطنانم، انصاف نديدم که خاموش نشينم.
يکي از دوستانم مي گويد: آن گاه که در کتاب هاي تاريخ سرگذشت کشور (مثلا) در دوران قاجاريه را مي خواندم، از خود مي پرسيدم که مگر اجداد ما چقدر نادان بوده اند که چنين حاکماني بر آنان حکم مي رانده اند. و امروز که به اوضاع کشور و رياست جمهوري احمدي نژاد مي نگرم جواب سوالم را مي يابم. هرچند امروز من (به گمان خويش) نادان نيستم، ولي شايد پنجاه سال ديگر براي يکي از نوادگان من اين سوال پيش آيد که : مگر اجداد ما چقدر نادان بوده اند که رييس جمهورشان احمدي نژاد بوده است.
کم و بيش با توضيحاتي که در آينده به آن خواهم پرداخت با اين دغدغه دوستم همراهم. يکي از دلايلي هم که مرا به نوشتن در عرصه اينترنت واداشت همين بود که امروز باستناد همين نوشته هايم از ساده دلان و فريب خوردگان و منفعت طلبان و متحجرين ناداني که بخاطر دينشان به دروغگويي که بزرگترين دشمن دين است راي دادند، اعلام برائت کنم و فرداروز از سوي نوادگانم به ناداني متهم نشوم.
از روزي که کتاب "سينوهه، پزشک خصوص فرعون" را خواندم بخش هايي از آن هميشه ذهن مرا مشغول داشته، در قسمتي از داستان سينوهه با مرد گوش و بيني بريده اي روبرو مي شود که مزرعه اش توسط همسايه ستمگرش آنوکيس تصاحب شده، همسر و خانواده اش فروخته شده و دخترش به همسري غلام آنوکيس در آمده و در اثر تهمت و توطئه آنوکيس گوش و بيني اش را بريده و به عنوان برده به معدن فرستاده اندش(10 سال). او با سينوهه برسر قبر آنوکيس مي روند.سينوهه نوشته ي کتيبه قبر آنوکيس را که تمامش در مدح و ستايش آنوکيس است، مي خواند. بقيه اش را از قول سينوهه بخوانيد:
"وقتی که من خواندن کتیبه را باتمام رسانیدم مردبینی بریده بگریه در آمد.
از او پرسیدم برای چه گریه میکنی؟ گفت برای اینکه میدانم که در مورد (آنوکیس) اشتباهی بزرگ کرد ه ام چون اگر این مرد نیکوکار نبود، این را روی قبر او نمی نوشتند زیرا هر چیز نوشته شده راست و درست می باشد و تا دنیا باقی است مردم این کتیبه را روی قبر او خواهند خواند و چون جنازه یک مرد خوب هرگز از بین نمیرود، او زنده خواهد ماند ولی من بعد از مرگ باقی نمي مانم، برای اینکه لاشه تبه کاران را برود نیل میاندازند و آب آنرا بدریا میبرد و لاشه من طعمه جانوران دریا میشود.
من از این حرف مرد بینی بریده حیرت کردم و آنوقت متوجه شدم که چگونه حماقت نوع بشر هرگز از بین نمی رود و در هردوره میتوان از نادانی و خرافه پرستی مردم استفاده کرد ........... طوری این عقیده در مردم رسوخ یافته که مردی چون آن موجود بدبخت که گوش و بینی ندارد با اینکه بر اثر خصومت و سوءنیت (آنوکیس) محبوس شد و ده سال در معدن بسر برد وقتی می بیند که روی قبر (آنوکیس ) این مطالب نوشته شده، تصور می نماید که حقیقت دارد و او اشتباه میکرد که (آنوکیس) را مردی بیرحم و ظالم میدانست."

مراد از اين همه روده درازي بيان اين نکته است که امثال اين مرد گوش و بيني بريده فقط در زمان سينوهه نبوده اند و اگر به دقت به اطرافمان بنگريم امثال او را بسيار خواهيم ديد حتي در ميان تحصيل کرده ها و درس خوانده هايمان و البته خيلي از اوقات با ظاهري آراسته و شيک. و بسياري از آنها نه در خور تحقير بلکه شايسته ترحمند.اين همه از بهر آن نوشتم که به اين حکمرانان مستبد که از صبح تا شام به کمک تلويزيوني که از پول من و مثال من اداره مي شود با دروغ پردازي هايشان، همه را چون آن مرد بيني بريده مي پندارند بگويم من نه تنها آن مرد نادان نيستم، بلکه از امروز قصد آن دارم تا با اطلاع رساني از شمار آن نادانان بکاهم.
ديريست که با دروغ پردازي هاي دست اندرکاران حکومت و در اين اواخر بيش از همه و هميشه دولت فريب و نيرنگ احمدي نژاد، فهم و شعور من و امثال من به هيچ انگاشته شده، به سخره گرفته شده است. مرا ديگر تحمل آن نيست و از امروز بر آنم پس از هربار که چنين مي کنند، در اين وبلاگ کوتاه و مختصر پاسخشان دهم که: خر خودتي.