جديدترين نسخه کتاب الکترونيکي طنز نوشته هاي ابراهيم نبوي (شهريور 88) با فرمت جاوا

پيش از اين نسخه هايي ديگر از اين کتاب را براي دانلود قرار داده بودم. نسخه اي که هم اکنون براي دانلود قرار داده ام شامل مقالات طنز سيد ابراهيم نبوي در روزنامه اينترنتي روز از ابتداي شروع به کار آن (سال 85) تا پايان مردادماه 88 مي باشد. اين کتاب به کمک نرم افزار Magic fBook Creator تهيه شده است. ايرادي که به اين نرم افزار وارد است اين است که متن را صفحه بندي نمي کند و در نوبت بعد که شما براي مطالعه آن را باز مي کنيد مي بايست با اسکرول کردن به آخرين خطي که مطالعه کرده ايد بازگرديد. اما نرم افزار ديگري به نام Read Maniac اين ايراد را ندارد، البته بسياري از محاسن آن را هم ندارد. به هرحال مقالات طنز سال 88 نبوي را به کمک نرم افزار Read Maniac به صورت آزمايشي تهيه کرده ام، که در کنار فايل هميشگي دانلود خواهيد کرد.
دانلود از سايت Adrive
دانلود از سايت 4Shared
دانلود از سايت MediaFire

من آمادگي باور همه نوع بي رحمي و قساوت از سوي سربازان گمنام امام زمان را دارم

دقايقي پيش مطلبي خواندم از قول دستيار يک پزشک جراح درباره عمل جراحي بر روي يکي از بازداشت شدگان اخير که مورد تجاوز جنسي قرار گرفته بود. نمي دانم تا چه حد مي توان به اين گونه خبرها اعتماد کرد. اما هربار که چنين خبرهايي مي خوانم با خودم مي گويم ان شا الله که دروغ است، همان هنگام اين سوال در ذهنم نقش مي بندد که آيا چنين خبرهايي به گوش خامنه اي هم مي رسد؟ جوابش را نمي دانم ولي اين را يقين دارم که اگر مي رسد او بي هيچ درنگي آن را کذب مي داند. خبرهايي از اين قبيل آنقدر زياد و سابقه سربازان گمنام امام زمان آنقدر درخشان است که باور آن را بسيار آسان مي سازد. من اگر امثال خبر فوق را باور نکنم گريه هاي خانم کتايون آذر را به آساني باور مي کنم که از وحشيگري و تجاوز فردي به نام حاج آقا صفايي به او که دختري معصوم و بيگناه بوده تعريف مي کند. من ماجرايي را که بابک داد تعريف مي کند باور مي کنم. من آنچه را فرشته قاضي گفته و نوشته باور مي کنم. من آمادگي باور همه نوع بي رحمي و قساوت از سوي سربازان گمنام امام زمان را دارم. من بي عدالتي آقاي خامنه اي را باور مي کنم.
اما شما هموطنان عزيزم که مورد ظلم و تجاوز اين از خدا بي خبران قرار گرفته ايد!
من از روي شما خجلم. من از اينکه گاهي به اين واقعيت دردناک که به شما تجاوز شده، شک کرده ام شرمسارم. من از اينکه نتوانسته ام همپاي شما به خيابان ها بيايم شرمسارم. من از اينکه در ميان مردمي زندگي مي کنم که دم خروس را مي بينند و قسم حضرت عباس را باور مي کنند شرمسارم. من از اينکه بعضي از مردم ما مثل گوسفند هرچه را که از تلويزيون مي بينند، باور مي کنند شرمسارم. اما اين را بدانيد که هيچ کس با شنيدن آنچه بر شما رفته تحقيرتان نخواهد کرد. شما شهيد و شاهديد. خوب گوش کنيد. صداي فروريختن بنيان ظلم و بيدادشان به گوش مي آيد و شما باعثش هستيد. اما قدم آخر را هم خود شما بايد برداريد. با افشاي تجاوزهايي که به شما شده آخرين ضربه را هم خود به پايه هاي سست اين نظام دروغ و ريا وارد کنيد. مطمئن باشيد نگاه مردم به فردي که مورد تجاوز قرار گرفته آنگونه نيست که شما مي پنداريد.
اندکي صبر سحر نزديک است.

نامه دبیرکل حزب اعتماد ملی به رئیس مجلس خبرگان رهبری

در همان اولين روزهاي آغاز وحشيگري شعبان بي مخ هاي کودتاچيان، مطلبي در يکي از وبلاگ ها خواندم درباره رفتاري که با يک پسر جوان شيرازي شده بود از جمله تجاوز جنسي. البته مطلب مستندي نبود و من هم نويسنده آن را نمي شناختم و اين احتمال را که اين مطلب کذب و براي تحت تاثير قرار دادن احساسات مردم باشد، بعيد نمي دانستم. اما بروز چنين رفتاري از سوي اين جماعت بي دين و بي شرف به هيچ وجه بعيد نيست. باور اين رفتار مي تواند کليد معماي اعترافاتي باشد که هيچ بازداشت شده اي را از آن گريز نيست. اين بدترين نوع شکنجه مي تواند باشد که فرد حتي پس از رهايي از آن توان افشاي آن را ندارد و دردي خواهد بود که تا پايان عمر او را زجر خواهد داد.
مطالب در اين باب تا به امروز ادمه داشت تا اينکه در نامه مهدي کروبي به هاشمي اهميت خبري خاصي يافت. ماجرا از دو حال خارج نيست: يا واقعا چنين شکنجه هايي در ابعاد و سيع وجود داشته که در اين صورت نامه مهدي کروبي يک اقدام افشاگرانه و در عين حال بازدارنده به حساب مي آيد. و يا اين موضوع به اين شدت و حدت نبوده و يا اصلا وجود نداشته که باز هم کروبي راه حرکت به سوي اينگونه وحشيگري ها را مسدود يا حداقل دشوار کرده است.
در چنين شرايطي است که بايد قدر حضور امثال کروبي را بدانيم. در ايام انتخابات بسياري از دوستانم از حضور کروبي در انتخابات با اين توجيه که از آراي موسوي مي کاهد، ناراضي بودند. ولي اينجانب مخالف اين عقيده بودم چرا که معتقد بودم حضور کروبي باعث شده اصلاح طلبان ضمن داشتن دو تريبون، با وادار کردن حريف به مبارزه در دو ميدان نبرد، از قدرت و شدت حملاتش نيز بکاهند. به ياد بياوريد که کروبي در مناظره با احمدي نژاد بسياري از حرف هايي را که موسوي نزده بود زد و مناظره کروبي - موسوي اين فرصت را پيش آورد که اين دو باهم بيشتر بر طبل رسوايي چوپان دروغگو بکوبند. در شرايط امروز هم به عقيده بنده نبايست به واسطه اينکه راي کروبي کمتر از موسوي بوده، تنها موسوي را رهبر اين جنبش به حساب آريم. بلکه بهتر اين است به تعداد افراد تاثيرگذار در راس اين جنبش بيافزاييم. اينک وقت آن است تا افرادي چون خاتمي و عبدالله نوري را هم به فعاليت بيشتر در اين عرصه دعوت کنيم.
نامه تازه انتشار يافته کروبي درباره تجاوز جنسي به دستگير شدگان خود مويد اين ادعاست. همه حرف ها را موسوي نمي تواند بزند، کروبي هم نمي تواند. ولي اگر همه به ميدان بيايند همه حرف ها را مي توان زد.
از آنجا که بيشتر سايت هاي منتشر کننده نامه کروبي ف ي ل ت ر شده اند و يقينا بسياري به کمک موتورهاي جستجو به دنبال اين نامه گذارشان به وبلاگ اينجانب مي افتد متن اين نامه را به نقل از پايگاه خبري نوروز در ادامه قرار مي دهم.

نامه دبیرکل حزب اعتماد ملی به رئیس مجلس خبرگان رهبری
کروبی: به فجایعی که در زندانهای جمهوری اسلامی رخ داده، رسیدگی شود
حضور محترم آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني
رياست محترم مجلس خبرگان رهبري
با سلام و احترام

بعد از برگزاري انتخابات دهمين دوره رياست‌جمهوري، حوادث تلخي به وجود آمد كه به طور مفصل در خصوص آن، هم از سوي جنابعالي، هم از سوي افراد، گروه‌ها و رسانه‌هاي مختلف به آن پرداخته شد.

از دستگيري‌هاي بي‌حساب و كتاب، از ضرب و شتم و وارد كردن جراحات تا شهادت فرزندان اين كشور، از حمله به خانه‌هاي مردم تا فاجعه خونين كوي دانشگاه و برخوردهاي خشن و وحشت‌انگيز حتي با خانم‌ها در سطح خيابان‌هاي شهر- كه تاكنون سابقه نداشته است- رخ داد كه بسيار قابل تامل و پيگيري است. آنچه در اين ميان مطرح است در خصوص برخي از رفتارهاي شناعت‌آميز است كه اگر به طور متواتر از افراد مختلف كه در روزهاي اخير آزاد شده‌اند، نشنيده بودم، باورشان حداقل براي من و شما كه در طول قريب به نيم قرن سردي و گرمي روزگار را چشيده‌ايم سخت بود.

از برخوردهاي خشن و بي‌محابا، بر سر مردم باتوم را خرد كردن، آنچنان كه بعد از گذشت قريب به 40 روز همچنان اوضاعشان غيرعادي است و عوارض آن روي بدنشان قابل مشاهده است.

هتاكي و ابراز دشنام و فحاشي ركيك به افراد و نثار نواميس بازداشت‌شدگان و مردمي كه براي نماز جمعه آمده بودند صورت گرفت. رفتارهايي كه در فرهنگ ديني و اسلامي هيچ يك از گروه‌ها جايي ندارد و نشان‌دهنده آن است كه افرادي براي اين كار استخدام شده‌اند كه حتي با اصول بديهي اسلام آشنايي ندارند و البته شايعاتي نيز مطرح شده كه فعلا به آن نمي‌پردازم.

احتمالا همانطور كه مطلع هستيد در اين خصوص چندي پيش نامه‌اي خطاب به رياست محترم قوه قضائيه ارسال كردم و جمعه هفته جاري همين نكات را به وزير معزول اطلاعات يادآور شدم كه روز شنبه در مطبوعات منتشر شد.

اما موضوعي را شنيده‌ام كه هنوز از آن بر خود مي‌لرزم. در دو روز اخير كه اين خبر را شنيده‌ام خواب از سرم ربوده شده است. حدود ساعت دو كه خود را براي خواب آماده مي‌كردم. به بسترم رفتم ولي خدا شاهد است كه بدون ذره‌اي مبالغه، خوابم نبرد، تا ساعت 4 بامداد كه مجددا بلند شدم كمي قرآن خواندم، دوش گرفتم تا آب كمي آرامم كند، حتي نماز صبح را نيز خواندم و تا نزديكي‌هاي طلوع آفتاب خوابم نبرد.

افرادي اين مطالب را به من گفته‌اند كه داراي پست‌هاي حساس در اين كشور بوده‌اند. نيروهاي نام و نشان داري كه تعدادي از آنها نيز از رزمندگان دفاع مقدس بوده‌اند. اين افراد اظهار داشته‌اند، اتفاقي در زندان‌ها رخ داده است كه چنانچه حتي اگر يك مورد نيز صدق داشته باشد، فاجعه‌اي است براي جمهوري اسلامي كه تاريخ درخشان و سپيد روحانيت تشيع را تبديل به ماجراي سياه و ننگين مي‌كند كه روي بسياري از حكومت‌هاي ديكتاتور از جمله رژيم ستمشاهي را سفيد خواهد كرد.

گمان نمي‌كنم زندانيان دوران 15 ساله مبارزات قبل از انقلاب كه از افراد توده گرفته تا گروه‌هاي مسلح مبارز التقاطي تا اعضاي نهضت آزادي و موتلفه و حزب ملل اسلامي كه در زندان با هم زندگي كرده‌اند، ديده يا شنيده باشند.

اينجانب اين مطالب را براي شما مي‌نويسم و مصرانه مي‌خواهم روي اين قضيه اقدام و به صورتي كه صلاح مي‌دانيد با حضرت آيت‌الله خامنه‌اي مطرح فرماييد و با جديت پيگير شود تا روشن گردد اگر چنين اتفاقي نيفتاده كه ان‌شاءالله هم نيست و بعيد مي‌دانم باشد، اعلام شود، چرا كه در همين جامعه امروز و توسط خود بچه‌هاي بازداشتي در رسانه‌ها و سايت‌ها در حال مطرح شدن است و معلوم نيست آيندگان چه قضاوتي با شاخ و برگ دادن آن خواهند كرد. همچنان كه جمهوري اسلامي و روحانيت مظلوم نيز مسوول آن شناخته خواهند شد. اگر هم خداي ناكرده رخ داده باشد، سريع با عوامل آن در هر جايگاهي برخورد و اعلام شود تا در شرايط فعلي كه بازار شايعات داغ است، فرصت به فرصت‌طلبان داده نشود، همچنان كه لازم است ترتيبي اتخاذ گردد تا اين اقدام از سوي هياتي عاليرتبه صورت گيرد تا افراد مورد بحث جرات بيان حقايق را داشته باشند چرا كه شنيده‌ام تهديد شده‌اند كه اگر مطلبي در اين خصوص بيان نمايند، نابود خواهند شد.

جناب آقاي هاشمي
اينجانب به خاطر اسلام و در رأس آن امام راحل و اين همه فداكاري‌ها و شهادت‌ها و به قصد قربت الي الله، به‌رغم آنكه در شأن من نيز نمي‌باشد و به رغم همه مشغله‌ها و گرفتاري‌ها و به‌رغم آنكه مي‌دانم به حيثيت اينجانب لطمه خواهد خورد، آماده‌ام مسووليت تحقيق و بررسي جهت تعيين صحت و سقم اين حوادث و اخبار رسيده را بر عهده گيرم و تعهد شرعي مي‌نمايم بدون حب و بغض و با رعايت كمال انصاف به بررسي و ارائه گزارش بپردازم.

اما موضوع مطرح شده از اين قرار است:
عده‌اي از افراد بازداشت‌شده مطرح نموده‌اند كه برخي افراد با دختران بازداشتي با شدتي تجاوز نموده‌اند كه منجر به ايجاد جراحات و پارگي در سيستم تناسلي آنان گرديده است. از سوي ديگر افرادي به پسرهاي جوان زنداني با حالتي وحشيانه تجاوز كرده‌اند به طوري‌كه برخي دچار افسردگي و مشكلات جدي روحي و جسمي گرديده‌اند و در كنج خانه‌هاي خود خزيده‌اند.

با توجه به اهميت مساله انتظار است اين اقدام توسط هياتي بي‌غرض و شفاف از طرف رئيس مجلس خبرگان رهبري مورد بررسي و پيگيري تا حصول نتيجه قرار گيرد. تا درسي براي آيندگان شود و فرصت به اراذل و اوباشي از اين دست ندهد تا آبروي نظام و امام و جمهوري‌اسلامي را بر باد ندهند و خدمات هزار ساله روحانيت را مخدوش نمايند. به عنوان آخرين مطلب نيز يادآور مي‌شوم از اين نامه دو نسخه تهيه گرديده كه يكي مهر و موم شده براي جنابعالي ارسال و ديگري نزد بنده قرار دارد.
با آرزوي توفيق
مهدي كروبي
7/5/1388

آقاي موسوي! آقاي خاتمي! پيشاپيش تکذيبيه اي براي اعترافات روزهاي آينده تان آماده و منتشر کنيد

آقاي موسوي!
حتي همه ارادتي که به آقاي خاتمي داشته و دارم نتوانست مرا قانع کند که در انتخابات شرکت کنم و به ايشان راي بدهم. اما اين بار براي راي به شما (و پيش از اعلان حضورتان به آقاي خاتمي) لحظه شماري مي کردم. آقاي موسوي شما تا اينجا آنقدر مردانه ايستاده ايد که در مقابل راي ناقابل من باهم بي حساب شده ايم. هرچند يقين مي دانم شما مردي نيستيد که ميدان را خالي کنيد.
آقاي موسوي!
کودتاچيان درندگي و خشونت را به نهايت رسانده اند. هيچ بعيد نيست که فردا شما را بر همان صندلي بنشانند که امروز آقاي ابطحي را نشانده اند. و من هيچ از شما نخواهم رنجيد اگر شما هم همين حرف هاي ابطحي و عطريانفر را بزنيد و در وصف و کرامات خامنه اي سخن ها بگوييد. اما از شما خواهش مي کنم شما نيز چون مرحوم بازرگان پيش از آنکه دربند شويد به همه اعلام کنيد که "از الان همه ی حرف هایی را که از قول من در زندان زده می شود یا خودم می زنم تکذیب می کنم" تا شايد ما راحت تر بتوانيم آن دسته از مردم که آسان فريب اين بي دينان را مي خورند را قانع کنيم که اين اعترافات ارزشي ندارد.
آقاي خاتمي!
کيهان و کيهانيان شمشير خود را از رو بسته اند و در آرزوي روزي هستند که شما را هم درکنار ابطحي و عطريان فر بنشانند. شايد هيچ گاه گمان نمي کرديد دامنه بازداشت ها تا رييس دفتر شما گسترش يابد. با داشتن اين تجربه هيچ بعيد ندانيد که شخص شما را هم شامل گردد. پس شما هم پيشاپيش تکذيبيه اي براي اعترافات روزهاي آينده تان آماده و منتشر کنيد. شايد اين کار شما از بار تبليغاتي منفي اين نمايش هاي امروز هم بکاهد.
آقاي هاشمي رفسنجاني!
شترسواري دولادولا نمي شود. مخصوصا در سن هفتاد و پنج سالگي، آن هم با اين شتر سرکش که احمدي نژاد هر دم سيخي به آن مي زند. شايد وقت آن رسيده که سياست نه سيخ بسوزد، نه کباب را کنار بگذاريد. اگر هنوز اين رهبر جنايت کار را دوست خود مي دانيد يا اگر توان و جسارت آن را نداريد (و يا صلاح نمي دانيد) که با وجود همه بي درايتي ها و بي عدالتي هايش اقدامي در جهت برکناريش انجام دهيد، لااقل آنقدر جوانمردي داشته باشيد که در مراسم تنفيذ اين چوپان دروغگو شرکت نکنيد. اين کار را به پاس حرمت خون جوانان شهيد اين اتفاقات و احترام به خانواده هاي آنان و ديگر آسيب ديدگان اين حوادث انجام دهيد. هرچند خبرهاي اين روزها پيش بيني همين رفتار را از شما دارند اما براي اتمام حجت لازم دانستم که باز به شما يادآور شوم که سال هاي زيادي از عمر شما باقي نمانده و اين شتر در خانه شما هم خواهد خوابيد. در آخرين سال هاي عمرتان نامي خوش از خود باقي بگذاريد.

محاکمه ابطحی و نوشته اي از بابک داد

با نگاهي که به آمار بازديدکننده هاي وبلاگم داشتم متوجه شدم که بسياري با جستجوي واژه هاي "محاکمه ابطحي" و واژه هاي مشابه ميهمان صفحات من شده اند. اگر شما هم جز اين دسته هستيد مي توانيد شرح ماجرا را در اين صفحه از خبرنامه گويا بخوانيد اما پيش از آن توصيه مي کنم حتما اين مطلب از وبلاگ نويسنده توانا "بابک داد" را هم در همين ارتباط بخوانيد.

محاکمه ابطحی، ميردامادی، رمضان زاده، عطريانفر و ديگر اصلاح طلبان و يادي از دادگاه عباس عبدي

انتشار اخبار محاکمه ابطحی، ميردامادی، رمضان زاده، عطريانفر و ديگر اصلاح طلبان واکنش هاي بسياري در پي داشته است. بسياري از دوستان وبلاگ نويس نگران تاثيرگذاري اين نمايش جديد اقتدارگرايان بر مردم عامه هستند. نگراني به جايي است اما بر ماست که از تاثير آن بکاهيم. خيلي ها با شنيدن اخبار مربوط به اين بيدادگاه همچون من خاطره دادگاه محاکمه عباس عبدي در ذهنشان زنده شده است. ولي بسياري از مردم عوام از دادگاه عباس عبدي فقط همان قدر مي دانند که از سيماي دروغگو ديده و شنيده اند و در اين ميان هيچ کس به اندازه من و شما در ناآگاهي مردم مقصر نيستيم. چون رنجنامه او را منتشر نکرديم و براي آنها که نمي دانستند تعريف نکرديم. مشکل ما اينجاست که گمان مي کنيم همه مردم مانند ما به اينترنت دسترسي دارند و همچون ما از ريز و درشت خبرها و تحليل ها مطلع مي شوند. در حالي که چنين نيست. بسياري از مردم عوام ما تعريف و درک صحيحي از اينترنت ندارند و شايعاتي که از گوشه و کنار مي شنوند بيشترين تاثير را در شکل گيري افکارشان دارد. اما در اين ميان يک راه حل وجود دارد. بيشتر مردم گوشي موبايل دارند، گوشي هايي که توان اجراي برنامه هاي جاوا را دارند و اين همان برگ برنده ماست. فايل هايي که بر روي گوشي هاست به همان سرعت شايعه قابل انتشار است، با اين تفاوت که اين بار ديگر شايعه نيست که انتشار مي يابد، بلکه خود واقعيت است. بياييد از امروز شروع کنيم اخبار و مقالات تاثيرگذار را به قالب کتاب هاي الکترونيکي همراه (جاوا) تبديل کرده و به کمک بلوتوث انتشار دهيم و به کمک وبسايت هاي اشتراک فايل در اينترنت منشر کنيم.
به نامه عباس عبدي برگرديم. چه چيزي به اندازه اين چند خط از نامه او مي تواند يک فرد بي اطلاع را روشن کند که سعيد مرتضوي چگونه هيولايي است. و اين خود برملاکننده دادگاه هاي نمايشي آنها و کاستن از تاثيرگذاري آن بر افراد بي اطلاع جامعه ماست.
نامه عباس عبدي را به صورت کتاب الکترونيکي با فرمت جاوا از اينجا يا اينجا دريافت کنيد.
چند خط از نامه عباس عبدي
يك شب آقاي مرتضوي آمد و شروع به تهديد و ارعاب كرد كه به او گفتم فكر نمي‌كنم اين روش‌ها پاسخ مثبت دهد، بايد راه جديدي را انتخاب كنيد كه گفت همين كار را هم كرده‌ايم و شروع آن صدور حكم اعدام آقاجري است و چنان اين خبر را با شعف مي‌گفت كه گويي مسرت‌بخش‌ترين خبر را شنيده است، و اضافه كرد كه سق وكيل تو كه وكيل آقاجري است سياهه، بهتره عوض كني! و خيلي خوشحال بود كه به زودي حكم اجرا خواهد شد. شب ديگري آمد و به بازجوها دستور داد كه فوري بازجويي را تمام كنند، تا دو يا سه روز ديگر در همين سلول دادگاه غيرعلني را برگزار كنيم و وكيل را هم با چشم‌بندي مي‌آوريم و فوري حكم را صادر مي‌كنم، و اگر اعتراض كردند به شعبه آقاي عامري يا سليمي در ديوان عالي كشور مي‌فرستيم و تأييد آن را گرفته و همين جا حكم را اجرا مي‌كنيم! يك شب ديگر آمد و لطف كرد و تماس تلفني با موبايل خودش ميان من و مادرم و دخترم برقرار كرد كه انصافاً نوعي آبروريزي بود به طوري كه بازجوها نيز ناراحت شدند و فردا شب مثل انسان اجازه دادند با همسرم تلفني صحبت كنم و قدري از ناراحتي ايجاد شده از برخورد مرتضوي را كم كردند كه در اينجا از ذكر جزئيات رفتاري وي معذورم. يك شب ديگر آمد و چند قطعه عكس را براي شناسايي نشانم داد كه طبعاً نمي‌شناختم ولي به صورت شفاهي اتهاماتي را وارد كرد كه از تعجب وارفتم، و از ذكر جزئيات آن امتناع مي‌كنم، آن قدر حرف‌هايش بي‌پايه بود كه بازجوي محترم از اتاق خارج شد، وقتي كه مرتضوي هم رفت، وي مجدداً برگشت از او كه فرد محترمي بود پرسيدم دو روز قبل كه نگهبان مرا با پاي برهنه آورده بود با او دعوا كردي در حالي كه اصولاً اهميتي نداشت، اما چرا اكنون در برابر رفتار مرتضوي سكوت مي‌كني، گفت علت ترك اتاق همين بود و در اتاق خودمان نيز آقاي مهدوي (مسؤول بازجويان) با او دعوا كرد و به صورت قهر زندان را ترك كرد. يك شب ديگر آمد و گفت كه وكيل و مادرت براي ملاقات آمده‌اند و بيرون شايع كرده‌اند كه سكته كرده‌اي و اين خبر را با خنده و خوشحالي مي‌گفت و اكنون در ملاقات فقط درباره سلامتي خود حرف بزن، وقتي به ملاقات چند دقيقه‌اي كه فقط براي احوالپرسي بود رفتيم و آقاي مرتضوي و نبوي دستيارش هم حاضر بودند كه مبادا مطلبي از درون زندان بگويم، به مادرم گفتم كه شايعه سكته صحيح نيست كه ظاهراً چنين چيزي را نشنيده بود لذا نزديك بود خودش از شنيدن اين خبر سكته كند، در حالي كه خم به ابروي آقاي مرتضوي نيامد.